سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشاندن نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنیان آبادان است و از رستگارى ویران . ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمینند ، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد . آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند ، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند . خداى تعالى فرماید : به خود سوگند ، بر آنان فتنه‏اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان ماند و چنین کرده است ، و ما از خدا مى‏خواهیم از لغزش غفلت درگذرد . [نهج البلاغه]
آموزشی - مذهبی
درباره



آموزشی - مذهبی


حمید امامی راد
سلام به اهل دلی که بی ریا و با صفاست.قلب پر از محبتش همیشه به یاد خداست.دور از وجودتان هر چه درد و بلاست. مطالب وبلاگ ترکیبی از مسائل مذهبی و آموزشی (اکثرا آموزش ابتدایی) می باشد. امید است مورد توجه قرار گیرد. ملتمس دعای خیر دوستان هسنم.
لینک‌های روزانه
حضرت رقیه

 

 

آنچه امروز دباره رقیه سلام الله علیها؛ شهرت دارد و نقل می شود این است که او از دختران امام حسین علیه السلام است. در کربلا همراه کاروان بوده و همراه قافله به شام می رود. شبی در خرابه شام، خواب پدر را دیده و بهانه او را می گیرد. به دستور یزید رأس مطهر را درون طشتی گذاشته و برای او می برند. این دختر سه ساله، وقتی روپوش را کنار می زند ابتدا با پدر نجوا می کند و بعد با در آغوش کشیدن او، برای همیشه آرام می شود.

اما آنچه در منابع فعلی(1) وجود دارد به ترتیب قدمت زمانی به شرح زیر است:

  

1. لباب الأنساب

نسب شناس معروف قرن ششم ، ابن فُندُق بیهقى (م 565 ق) در لباب الأنساب در بیان فرزندانى که از نسل این امام علیه السلام باقى مانده اند ، مى نویسد:

از فرزندان امام حسین علیه السلام ، جز زین العابدین علیه السلام ، فاطمه ، سَکینه و رُقیّه ، باقى نماند. ولَم یَبقَ مِن أولادِهِ إلّا زَینُ العابِدینَ علیه السلام ، وفاطِمَةُ وسُکَینَةُ ورُقَیَّةُ (2)

 

2. الملهوف (که به لُهُوف مشهور است)

گزارش دیگرى که به نام رقیّه اشاره دارد، آن است که در برخى نسخه هاى کتاب الملهوف ، آمده است که امام حسین علیه السلام در وداع با اهل بیت خود ، فرمود :

یا اُختاه! یا اُمَّ کُلثوم! وأنتِ یا زَینَبُ! وأنتِ یا رُقَیَّةُ ! وأنتِ یا فاطِمَةُ ! وأنتِ یا رَبابُ! اُنظُرنَ إذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقُقنَ عَلَىَّ جَیباً ، ولا تَخمِشنَ عَلَىَّ وَجهاً ، ولا تَقُلنَ عَلَىَّ هَجراً .(3)

خواهرم ، اى امّ کلثوم ! و تو اى زینب ! و تو اى رُقَیّه ! و تو اى فاطمه ! و تو اى رَباب! توجّه کنید که هرگاه من کشته شدم ، براى من گریبان چاک مکنید و صورت ، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید .

 

مولاى ما امام حسین علیه السلام ، دخترى سه ساله داشت سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالى دیبقى پوشیده بود ، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند . دختر امام علیه السلام گفت : این سرِ کیست؟ گفتند : سرِ پدرت است . آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت : «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟....

آنگاه ، دهانش را بر دهان شریف امام علیه السلام گذاشت و گریه سختى کرد تا از هوش رفت . وقتى تکانش دادند ، دیدند که روحش از دنیا ، جدا شده است

در باره این گزارش مى توان گفت :

اوّلاً ، در بسیارى از نسخه هاى کتاب الملهوف ، این متن وجود ندارد .

ثانیا ، در این گزارش ، به این که رقیّه دختر امام علیه السلام است ، اشاره اى نشده است .

ثالثا ، احتمالاً آن که در این گزارش به این نام خطاب شده، رقیّه دختر امام على علیه السلام و همسر مسلم بن عقیل است؛(4) زیرا فرزندان مُسلم ، همراه امام علیه السلام بودند و به احتمال قوى ، همسر وى نیز در کاروان کربلا ، حضور داشته است.(5)

 

3. کامل بهایی

کامل بهایى ، کتابى فارسى ، نوشته عماد الدین طبرى(6) است. متن نوشتار او این است :

در حاویه(7) آمد که زنان خاندان نبوّت ، در حالت اسیرى ، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند ، بر پسران و دختران ایشان ، پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده ها مى دادند که : پدر تو به فلان سفر رفته است [و] باز مى آید. تا ایشان را به خانه یزید آوردند . دخترکى بود چهارساله .

حضرت رقیه علیها سلام

 

 شبى از خواب ، بیدار شد و گفت : «پدر من حسین کجاست ؟ این ساعت ، او را به خواب دیدم سخت پریشان!» . زنان و کودکان ، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید ، خفته بود . از خواب ، بیدار شد و حال ، تفحّص کرد . خبر بردند که حال ، چنین است . آن لعین ، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند . مَلاعین ، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهاد . پرسید : «این چیست؟» . مَلاعین گفت : سرِ پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز ، جان به حق ، تسلیم کرد.(8)

  

4. روضة الشهداء

پس از عماد الدین طبرى، ملّا حسین واعظ کاشفى سبزوارى (م 91ظ  ق) در کتاب روضة الشهدا ، مطالب طبرى را با تفصیل بیشترى مطرح مى کند ؛ امّا همچنان ، نامى از کودک نمى بَرد و او را چهارساله ذکر مى کند و محلّ وقوع حادثه را کوشْک (کاخ) یزید مى داند و مى افزاید:

چون مِندیل برگرفت(9) سرى دید در آن طَبَق ، نهاده . آن سر را برداشت و نیک در آن نگریست . سرِ پدر خود را بشناخت . آهى از سینه برکشید و روى در روى پدر مالید و لب خود بر لب وى نهاد و فى الحال ، جان شیرین بداد.(10)

 

5. المنتخب طُرِیحِى

فخر الدین طُرَیحى (م 1ظ 85 ق) در کتاب المنتخب، داستان را با تفاوت هایى تعریف مى کند. بخشى از متن المنتخب، بدین شرح است:

روایت شده که وقتى آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر یزید ، وارد شدند ، او خانه اى به آنها اختصاص داد و آنها در آن ، به سوگوارى مى پرداختند . مولاى ما امام حسین علیه السلام ، دخترى سه ساله داشت سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالى دیبقى(11) پوشیده بود ، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند . دختر امام علیه السلام گفت : این سرِ کیست؟ گفتند : سرِ پدرت است .

بی شک با وقوع چنین مشاهدات و کراماتی از آن مضجع شریف، این اطمینان (اگر نگوییم یقین) برای انسان حاصل می شود که آنجا دختری از دختران امام حسین علیه السلام با قدر و منزلت فراوان آرمیده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهیم.

 آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و مى گفت : «پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرد؟ پدر جان! چه کسى رگ هاى تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسى مرا در کودکى ، یتیم کرد؟ پدر جان! پس از تو ، ما به چه کسى دل ببندیم؟ پدر جان! چه کسى از یتیم ، نگهدارى مى کند تا بزرگ شود؟ پدر جان! چه کسى پاسدار زنانِ رنجور است؟ پدر جان! چه کسى نگهدار بیوه هاى اسیر است؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر چشم هاى گریان است؟ پدر جان! پناه دهنده دور افتادگان غریب کیست؟ پدر جان! چه کسى نوازشگر موهاى پریشان است؟ پدر جان! براى ناکامى ما پس از تو ، چه کسى هست؟ پدر جان! براى غریبى ما ، چه کسى پس از تو هست؟ پدر جان! کاش من ، فداى تو مى شدم . پدرجان! کاش پیش از این ، نابینا مى شدم . پدر جان! کاش من در خاک شده بودم و محاسن تو را خون آلود نمى دیدم» .

آن گاه ، دهانش را بر دهان شریف امام علیه السلام گذاشت و گریه سختى کرد تا از هوش رفت . وقتى تکانش دادند ، دیدند که روحش از دنیا ، جدا شده است.(12)

 

امام حسین

 


6. شَعشعة الحسینی

اوایل قرن چهاردهم ، شیخ محمّدجواد یزدى ، در کتاب شعشعة الحسینی(13) آورده است :

منقول است که طفلى از حضرت امام حسین علیه السلام در خرابه شام ، از دیدن سرِ پدر بزرگوارش ، از دنیا رفت ؛ ولیکن در نام او ، اختلاف است که زُبَیده یا رُقَیّه یا زینب یا سَکینه بوده باشد.(14)

او همچنین در صفحات بعد ، به نقل از کتاب ریاض الأحزان ، آورده است که اسم آن دختر ، فاطمه بوده است.

در این گزارش ، چندین نام و از جمله رُقَیّه براى کودکِ از دنیا رفته در شام، مطرح گردیده است.(15)

 

بحث کتابخانه ای جدای از بحث شهود و کرامت است

آنچه گذشت، سیر گزارش هاى گوناگون بود درباره وفات دخترى از امام حسین علیه السلام در شام. با توجه به این اسناد و مدارک و اینکه جزئیات این واقعه در هیچ یک از منابع معتبر نیامده و اگر هم در کتاب معتبری بوده اکنون در دسترس ما نیست؛ بنابراین نمی توان در مورد جزئیات آن با قاطعیت سخن گفت؛ اما کراماتی که از آن بارگاه شریف صادر شده و می شود و نیز مشاهداتی که برای برخی رخ داده است خود سخن و حدیث دیگری است جدای از این بحث کتابخانه ای.

بی شک با وقوع چنین مشاهدات و کراماتی از آن مضجع شریف، این اطمینان (اگر نگوییم یقین) برای انسان حاصل می شود که آنجا دختری از دختران امام حسین علیه السلام با قدر و منزلت فراوان آرمیده است و بر ما لازم است آن را احترام کرده و مقامش را ارج نهیم.

 

پی نوشت ها:

1. منظور ما کتابهایی هستند که در حال حاضر ما به آنها دسترسی داریم؛ زیرا این احتمال هست که در این زمینه منابع کهن تری وجود داشته یا دارد که ما به دلایلی به آنها دسترسی نداریم.

2. لباب الأنساب : ج 1 ص 355

3. الملهوف : ص 141

4. احتمالاً رُقَیّه ، یکى دیگر از دختران امام على علیه السلام است (تاریخ الطبرى: ج 5 ص 154، تهذیب الکمال: ج 2ظ  ص 479) که همسر مسلم بن عقیل علیه السلام نیز بوده (نسب قریش: ص 45) و در کربلا نیزحضور داشته است.

5. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج1 ص384

6. حسن بن على طبرى مؤلف تحفة الابرار و کامل بهایى است که تا سال 701 در حیات بوده است.

7. ظاهرا مقصود ، کتاب الحاویة ، نوشته قاسم بن محمد بن احمد سُنّى است (ر . ک : فوائد رضویّه : ص 112)

8. کامل بهایى : ج 2 ص 179 .

9. مِندیل برگرفت : دستمال را برداشت

10. روضة الشهدا : ص 389.

11.  حریر

12. المنتخب ، طریحى: ص136 .

13. وى ، تألیف این کتاب را در سال 1319 ق ، آغاز کرده است .

14. شعشعة الحسینی : ج 2 ص 171 .

15. با فرض بر صحت وقوع و صدق ناقلین آن

 

اخذ : تبیان

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حمید امامی راد 90/9/29:: 10:14 عصر     |     () نظر